ღALONE LOVERღ

❤عاشقانه ترین وبلاگ تقدیم به عاشقان واقعی❤

دیگر برای پیدا کردن معنی عشق تقلا نمی کنم

                                                 چون دیگر خود عاشق شدم و فهمیدم :

                                                                                             عشق یعنی نرسیدن*

نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت 13:29 توسط *star*| |


 

گاهی معشوق،

برخلاف قوانین فیزیک عمل میکند.

هرچه به اون نزدیک تر می شوی دورتر به نظر می آید!

هرچه فاصله اش بیشتر می شود، بزرگ تر به نظر می رسد!

چشم می بندی ،می بینی اش!

چشم باز میکنی،نیست!

هرگاه،

دیدی چنین است،

صمیمانه  به خودت،

تسلیت بگو!

 

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:52 توسط ღjavaneღ| |


او هم آدم است....

اگردوستت دارم ها یت را نشنیده گرفت

غصه نخور

اگررفت گریه نکن

یک روز چشمهای یک نفر عاشقش میکند

یک روز معنی کم محلی را میفهمد

یک روز شکستن را درک میکند

آن روز میفهمد که

آه های که کشیده ای از ته قلبت بوده ...

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:43 توسط ღjavaneღ| |


می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور


/ دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور

بوی چشمان تو را میرساند به مشام/ می


دهد آرامش ، به دل نا آرام

 

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:6 توسط ✘poorya✘| |


چــه قانــون ناعــادلانــه ای !

بــرای شــروع یــک رابطــه ,

هــر دو طــرف بایــد بخواهنــد …

امــا …

بــرای تمــام شدنــش ,

همیــن کــه یــک نفــر بخواهــد کاف

یســت …

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:4 توسط ✘poorya✘| |


تـــو بـرو 

مــــن هــم بـرای اینـــکـــه راحـتـــ بــروی میــگـویــم:

بــاشـد … بـــرو … خــیــالی نیـــسـتـــ !!! "

امـّــا

کیـــسـتـــ کــه نــدانــد

بی تـــو

تـــنـــهـا چیــــزی کــه هـسـتـــ

خیــــالِ تـــوستــ

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:57 توسط ✘poorya✘| |


این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .

اما . . .

من جلوی دهانش را میگیرم

وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!!

آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . .

نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:45 توسط ✘poorya✘| |


 

 

 

سیب سرخی را به من بخشید و رفت
عاقبت بر عشق من خندید ورفت
چشم از من کند و دل از من برید
حال بیمار مرا فهمید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
با غم هجرش مدارا میکنم
گر چه بر زخمم نمک پاشید رفت

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت 19:50 توسط ✘poorya✘| |


 

کاش می شد سر زمین عشق را

در میان گامها تقسیم کرد

کاش می شد با نگاه شاپرک

عشق را بر آسمان تقسیم کرد

کاش می شد با دو چشم عاطفه

قلب سرد آسمان را ناز کرد

کاش می شد با پری از برگ یاس

تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

کاش می شد با نسیم شامگاه

برگ زرد یاس ها را رنگ کرد

نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت 19:11 توسط ✘poorya✘| |


 

بادبادکها هرچقدر هم که اوج بگیرندهنوز با نخ اسیر زمین اند!

من اماباتو...

باآغوش گرمت.....

باتمام بوسه هایت...

روی همین زمین به اوج میرسم!

نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت 18:9 توسط ღjavaneღ| |


 

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و

اکنون نیستی

ایستادم و آرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت

اشک هایم را

قربانی کردم...

نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:35 توسط ✘poorya✘| |


 

 

مرا هر چند بشکستی

 

 

 

نمی خواهم شکست تو

 

نمی خواهم که اندوهی ببینم حتی در آن چشم مست تو.

 

نمی خواهم تو را هرگز نمی یابم تو را هرگز

 

 

ولی ترک خیال تو نمی دارم روا هرگز

نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:22 توسط ✘poorya✘| |


 

صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو

 يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو

 خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد

تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو

 لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي

 تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو

 صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو

 يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو

 تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند

 تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو

نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,ساعت 17:32 توسط ✘poorya✘| |


 


 

 

در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكيلم دلم بود

   

 

و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان

 

  

 

قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن

 

 تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ

 

 

 

 

كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم

   

 

و من گفتم به تو بگويند: 

 

 

دوستت دارم

نوشته شده در شنبه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 23:46 توسط ✘poorya✘| |


آری من ازرویاهای پراکنده ام درسرزمینی یاد می کنم

      که انگاروطن من بود

           ودلم برای تونامهربــان

                نـــــه مثل همیشــــــه

                      کـــــه بیشتر ازهمیشه....تنــــــگ می شود!

 

نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:جوانه,دلتنگی,ساعت 13:39 توسط ღjavaneღ| |


زندگی
  دریا نیست من وتو

        قایق و
                                

دل من پژمرده،قایقم به زیر موج

اسیرشب های جنون بازهم

           صبر 

 ولی تاریک است

          انتها

         نزدیک است

پریشان به سراغ خطر

         خاطره هایم

          همانندتودرباد گرفتارنسیم

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 18:49 توسط ღjavaneღ| |


  عکس دختر کنار قطار

«قطار مي‌رود


تو مي‌روي

 

تمام ايستگاه مي‌رود

 

و من چقدر ساده‌ام


كه سال‌هاي سال

 

در انتظار تو

  

كنار اين قطار رفته ايستاده‌ام

 

و همچنان


به نرده‌هاي ايستگاه رفته

 

تكيه داده‌ام!»

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 10:45 توسط ✘poorya✘| |




چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:  

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ 

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

 

  

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 10:27 توسط ✘poorya✘| |


لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم


از تو پرسیدم من : تو منی یا من تو ؟


و تو گفتی هر دو ، و به تو پیوستم


گفتم ای کاش پناهم باشی


همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی …


و تو گفتی هستم ؛ تا نفس هست کنارت هستم …

 

نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:جوانه؛عشـــــق,لحظه ی شیرین,ساعت 16:18 توسط ღjavaneღ| |


آنکه مست آمدودستی به دل مازد ورفت

دراین خانه ندانم به چه سودازد ورفت

خواست تنهایی مارابه رخ مابکشد

تنه ای بردراین خانه ی تنهازدورفت

 

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:جوانه,دل,رفت,ساعت 22:7 توسط ღjavaneღ| |


 

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,ساعت 14:24 توسط ✘poorya✘| |



 

  مراصدبارازخودبراني                 

 

      دوستت دارم 

 

به زندان خيالت هم كشاني

 

       دوستت دارم   

 

چه سود ازمهر ورزيدن

 

 چه حاصل از وفا   كردن       

 

 

مرا لايق بداني يا نداني

 

 

        دوستت دارم

 

 


نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,ساعت 14:13 توسط ✘poorya✘| |


می خواهم ومی خواستمت تا قفسم بود

می سوختم ازحسرت عشق توبسم بود

عشق توبسم بودکه این شعله ی بیدار

روشنگرشبهای بلند قفسم بود

چهره مسیحائی اندوه توای عشق

دراین مهلکه فریادرسم بود

لب بسته وپرسوخته ازکوی تورفتم

رفتم بخدا گرهوسم بود بسم بود

 

نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:جوانه,عشق,وفا,ساعت 13:14 توسط ღjavaneღ| |


 

 

روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...

به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم ..

نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 12:49 توسط ✘poorya✘| |


aks haye asheghane (5)

کی رسم وفا این بود دلتنگی وخون خوردن

به هرکس که شودعـــــاشق باید زجفا مردن

به انگارکه دنیاراباغصه بنا کردند!

دغصه بزرگی را معنای خداکردند

برروی زمین هرگز ازعشــــق نشانی نیست!

درحسرت وغم مردند آنان که وفا کردند....!

 

نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:جوانه,وفا,عشق ,ساعت 1:1 توسط ღjavaneღ| |


 

وعـــــشق هدیه ایست جاودانی

ومن چه عاجزانه افق های طلایی نگاهت را باهزار تمنا جستجو میکنم.

وقصه تنهایی رادرمیان آسمان آبی نگاهت می گذارم.

نسیم اشکی که درنگاهت موج می زند،بارانی ازعـــــــــشق بود

برای باغ رویاهایم،ودلم چه بی قراربرای نگاهت می تپد

دردل شبهای تاریک وجودم

به جستجوی روشنایی شمع وجودت می گردم.

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:جوانه؛عشـــــــق؛آرزوی وصال ,ساعت 22:37 توسط ღjavaneღ| |



می نویسم برای تو . . .  

   

.چه زود مرا فراموش کرده ای

 

   

برای تو که از هر حیث قابل ستایشی 

 

ای همزبان من.!.!.!.
 

چه زود خاطراتمان را به باد فراموشی سپردی

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت 1:43 توسط ✘poorya✘| |


 
 

باورت بشود یا نه

روزی می رسد


         که دلت برای هیچ کس


                              به انداز
ه ی من تنگ نخواهد شد


برای نگاه کردنم


خندیدنم


اذیت کردنم


برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی


روزی خواهد رسید که در حسرت
خواهی بود

می دانم


         روزی که نباشم


                   هیچکس

تکرارمن نخواهد شد...

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت 1:36 توسط ✘poorya✘| |


 

 

 

 
 
مرور میکنم

خاطراتمان

را

اما مگر

         کپی برابر اصل می شود؟!

دلم برایت تنگ شده است...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت 1:32 توسط ✘poorya✘| |


 

همه ی روزهایم را تقدیم تو میکنم


من برایت در
پاییزهای دیگر هم مینویسم


و برایت می گویم:

 

    برگ، چگونه از درخت افتاد


                باران
، کی به زمین رسید


                          و رابطه ی دوستانه ی
باد و قاصدک را
...

من به تو دلی را تقدیم میکنم


که قبل از تو
، هیچ عاشق نبوده است


ببین چه
خالیم از دروغ...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:,ساعت 1:24 توسط ✘poorya✘| |