ღALONE LOVERღ
❤عاشقانه ترین وبلاگ تقدیم به عاشقان واقعی❤
دیگر برای پیدا کردن معنی عشق تقلا نمی کنم چون دیگر خود عاشق شدم و فهمیدم : عشق یعنی نرسیدن* گاهی معشوق، برخلاف قوانین فیزیک عمل میکند. هرچه به اون نزدیک تر می شوی دورتر به نظر می آید! هرچه فاصله اش بیشتر می شود، بزرگ تر به نظر می رسد! چشم می بندی ،می بینی اش! چشم باز میکنی،نیست! هرگاه، دیدی چنین است، صمیمانه به خودت، تسلیت بگو! او هم آدم است.... اگردوستت دارم ها یت را نشنیده گرفت غصه نخور اگررفت گریه نکن یک روز چشمهای یک نفر عاشقش میکند یک روز معنی کم محلی را میفهمد یک روز شکستن را درک میکند آن روز میفهمد که آه های که کشیده ای از ته قلبت بوده ... می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور بوی چشمان تو را میرساند به مشام/ می
چــه قانــون ناعــادلانــه ای ! بــرای شــروع یــک رابطــه , هــر دو طــرف بایــد بخواهنــد … امــا … بــرای تمــام شدنــش , همیــن کــه یــک نفــر بخواهــد کاف یســت … تـــو بـرو مــــن هــم بـرای اینـــکـــه راحـتـــ بــروی میــگـویــم: " بــاشـد … بـــرو … خــیــالی نیـــسـتـــ !!! " امـّــا کیـــسـتـــ کــه نــدانــد… بی تـــو تـــنـــهـا چیــــزی کــه هـسـتـــ… خیــــالِ تـــوستــ این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . . کاش می شد سر زمین عشق را در میان گامها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تقسیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش می شد با نسیم شامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد بادبادکها هرچقدر هم که اوج بگیرندهنوز با نخ اسیر زمین اند! من اماباتو... باآغوش گرمت..... باتمام بوسه هایت... روی همین زمین به اوج میرسم! مرا هر چند بشکستی نمی خواهم شکست تو نمی خواهم که اندوهی ببینم حتی در آن چشم مست تو. نمی خواهم تو را هرگز نمی یابم تو را هرگز ولی ترک خیال تو نمی دارم روا هرگز
/ دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور
دهد آرامش ، به دل نا آرام
اما . . .
من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!!
آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . .
عاقبت بر عشق من خندید ورفت
چشم از من کند و دل از من برید
حال بیمار مرا فهمید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
با غم هجرش مدارا میکنم
گر چه بر زخمم نمک پاشید رفت
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی
ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را
قربانی کردم...